حکایت تلخی که پایانی ندارد/ فقر و محرومیت، جزء جداییناپذیر زندگی
راستا نیوز / سید احمد مقدمموسوی : اردوهای جهادی بهانهای است تا با حکایت مردمی آشنا شد که فقر و محرومیت، جزء جداییناپذیر زندگی آنها شده و طعم تلخی به زندگی آنها داده است که زنگ خطر پایمالشدن حقوق شهروندی و کرامت انسانی را در جامعه به صدا درآورده است…
اینجا هرکس از رنج خود میگوید؛ شنیدهاند که در یک مؤسسه خیریه قرار است تعدادی پزشک بهصورت رایگان مردم را مورد معاینه قرار دهند. محوطه مؤسسه از ازدحام مردم پر میشود، همه به صف منتظر میمانند تا درد خود را بگویند و شاید درمانی پیدا کنند.
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی راستا نیوز اردوی جهادی تخصصی سلامت بنیاد نخبگان خوزستان روز جمعه ۷ خردادماه در مسجدسلیمان برگزار شد؛ در این اردو حدود ۳۰ نفر از دانشجویان نخبه با حضور در مؤسسه خیریه طاهای فاطمه زهرا(س) خدمات پزشکی، مشاوره، روانشناسی، تحصیلی و اجتماعی را بهصورت رایگان به مردم محروم و کمبضاعت منطقه ارائه دادند.
مسجدسلیمان در شمال خوزستان را شهر اولینها مینامند؛ اولین چاه نفت ایران در این شهر حفاری شد و به بهرهبرداری رسید. شهری که زمانی برخوردار از امکانات بود و زبانزد همه، اما اکنون دیگر از آنهمه هیاهو و شکوه چیزی جز خاطرات مردمان قدیمی شهر باقی نمانده است. فقر و محرومیت و نبود امکانات، تعدادی از دانشجویان را به این شهر کشانده است تا شاید بتوان برای لحظهای رد غم را از چهرهی این مردم پاک کرد.
تیم پزشکان ساعت هشت صبح خود را به مؤسسه خیریه طاهای فاطمه زهرا(س) میرسانند. پس از ورود به مؤسسه میتوان جنبوجوش مردم را دید که از ساعات اولیه صبح و پیش از رسیدن تیم متخصص، در محوطه تجمع کردهاند. اغلب مردم را افرادی بزرگسال تشکیل میدهند که با وجود رنج بیماری به امید یک معاینه پزشکی رایگان، آمدهاند؛ تعدادی خانم جوان و کودک نیز در بین جمعیت حضور دارند.
مردمانی به دنبال مرهم سالها…
در چهرهی هر کدام میتوان مهربانی توأم با رنج غم و دشواری را دید، غمی که در درون هر کدام بر اثر اتفاقی شکل گرفته تا امروز از سر ناچاری و نبود بضاعت به دنبال مرهمی برای آن باشند و شاید این بارزترین خصیصه مردم این منطقه باشد. هر کدام حکایتی برای خود دارد که شاید برای بسیاری عجیب و برای برخی هم عادی باشد اما هرچه هست روزها بهسختی بر این افراد میگذرد. ”سختی” آن است که انسانی از حقوق اولیه خود محروم و تضعیف شود، با رنجها و مشکلات رها شود، سپس اگر خواستند اندکی از آن حقوق را به او بازگردانند نام آن را ”کمک” بگذارند!
پس از استقرار تیم پزشکان و مشاوران، نوبتدهی به مردم آغاز میشود. افراد به صف دفترچههای درمانی خود را تحویل میدهند و نام خود را مینویسند. جمعیت تا حدودی بیش از آن است که برگزارکنندگان این برنامه پیشبینی آن را میکردند اما کسی چیزی نمیگوید همه خوشحال و خرسند هستند. یکی از افراد محلی میگوید ممکن است که مردم محل شنیده باشند که ویزیت رایگان است و به همین دلیل همه آمدهاند.
کار آغاز میشود، آنهایی که نوبت ویزیت گرفتهاند به نوبت نام آنها خوانده و به اتاقی که پزشکان در آن مستقر هستند، هدایت میشوند. تعدادی دانشآموز که تحت پوشش مؤسسه هستند نیز به اتاق مشاوره میروند. اتاق دیگری نیز برای مشاوره زندگی و ارائه برخی خدمات روانشناسی در نظر گرفته شده است.
پس از گذشت اندکی، به جمعیت اضافه میشود و افراد تازهای از راه میرسند. همه منتظر خواندن اسم خود برای ورود هستند. هر کس خود را سرگرم کاری میکند تا نوبت او برسد. حیاط مؤسسه تقریبا مملو از مراجعهکنندگان است؛ برخی ایستاده، برخی به صف و برخی هم دایرههای کوچکی شکل داده و کنار هم به صحبت نشستهاند.
خانمهای مسن دورهم نشسته و با لهجههای محلی خود مشغول گفتوگو هستند؛ میتوان فهمید که واگویههای آنها چیزی جز دردودل برای یکدیگر نیست، شاید خود آنها هم میدانند که تنها خود درد هم را میفهمند.
هفت ماه است که…
مادر پیری در حالی که دفترچه بیمه سلامت خود را در دست دارد از ناتوانی خود و شرایط سخت زندگی یاد میکند و میگوید: سه فرزندم به دلیل آنکه توان تأمین هزینه لباس و دیگر مخارج آنها را نداشتم، یکسال به مدرسه نرفتند. خود من هم مریض هستم. پزشک برای من نوشته که باید عمل کنم اما پولی ندارم که هزینه عمل را پرداخت کنم.
وی ادامه میدهد: هفت ماه است که یخچال خانهام در تعمیرگاه است، ۲۷۰ هزار تومان ندارم که هزینه تعمیر را پرداخت کنم و به همین دلیل یخچال در مغازه تعمیرکار مانده است؛ سه دانشآموز مدرسهای و شوهری فلج دارم و خودم هم مریض هستم. حساب کنید که شرایط زندگیام چگونه است. کمیته امداد چهارماه است که حتی یک ریال هم به ما نداده است، پول کرایه برای آمدن به مؤسسه و ویزیت نداشتم؛ با این حال قبض آب و برق آخرینماه خانهام ۷۰۰ هزار تومان آمد.
کاملاَ ”بدبخت”؛ همهی وصف این مردم
پیرمردی که به همراه همسر خود برای معاینه پزشکی آمده است، درخصوص شرایط زندگی مردم فقیر مسجدسلیمان میگوید: مردم اینجا کاملاً ”بدبخت” هستند، مردمی که ممکن است شام بخورند اما صبحانه نداشته باشند؛ نیاز به همه چیز دارند. حتی امکانات درمانی و پزشک درست و حسابی برای درمان خود ندارند.
او ادامه میدهد: در مسجدسلیمان کسی به فکر مردم نیست. این مردم فلاکتزده سرپرستی ندارند. هر کسی به فکر خود است، جیب خود را پر میکند و میرود. زندگی مردم بسیار سخت شده است. قبلاً اینطور نبود، اما اکنون زندگی دشوار است.
همچنین خانم دیگری که در گوشهای از محوطه منتظر نوبت ویزیت خود است، عنوان میکند که ۳۱ سال در آموزشوپرورش کار کرده است و اکنون در سالهای پیری از سر ناچاری و به دلیل بیماری برای یک معاینه رایگان آمده است.
وی میگوید: در مسجدسلیمان همه جوانان بیکار هستند. در این شرایط اقتصادی خانوادههای بسیاری هستند که تنها درآمد آنها یارانه است. با این یارانه تنها شاید توان این را دارند که نان خشک و گوجهای بخرند.
او ادامه میدهد: پسرم با مدرک لیسانس بیکار است. همه چیز به پارتیبازی وابسته شده است. پسر دیگرم نیز معلول است. من هم چندین بیماری دارم
درباره نویسنده
نوشتن دیدگاه
شما میتوانید از تصاویر مخصوص خود در قسمت نظرات استفاده نمایید برای اینکار از وب سایت آواتارکمک بگیرید .